3 اسفند سالروز شهادت حميد باكري (سردار آذربايجان و برادر شهيد مهدي باكري)
شركت در عمليات هاي مختلف
بعد
از بازگشت مرتب از مزاياي جنگ كه بقول امام اين جنگ يك نعمت است كه
فرزندان اين مملكت را الهي كرده و آنها را از زندگي دنيايي به معنويت
كشانده است . حميد براي مدتي از سوي جهاد سازندگي مسئوليت پاكسازي مناطق
آزاد شده كردنشين در منطقه سرو را عهده دار گرديد كه در آن شرايط كمتر كسي
ميتوانست چنان مسئوليتي را بپذيرد . سپس بعنوان مسئول كميته برنامه ريزي
جهاد استان تعييين شد و چون در هر حال جنگ را مسئله اصلي ميدانست و
ميانديشيد كه در جبهه مفيدتر است حضور دائمياش را در جبهه هاي نبرد با
صدام متجاوز از عمليات فتحالمبين شروع نمود ، در عمليات بيتالمقدس
فرمانده گردان تيپ نجف اشرف بود و با تلاشي كه نمود نقش موثري در گشودن
دژهاي مستحكم صداميان در ورود به خرمشهر را داشت و بالاخره با لشكر اسلام
پيروزمندانه وارد خرمشهر شد و بعد از عمليات رمضان براي فعاليت دائمي در
سپاه پاسدارن مصمم گرديد .
در عمليات موفقيتآميز «مسلمبنعقيل» بعنوان
مسئول خط تيپ عاشورا استقامتش در ارتفاعات سومار يادآور صبوري و شجاعت
ياران امام حسين (عليه السلام ) بود كه چندين بار خودش در جنگ تن به تن و
پرتاب نارنجك دستي به صداميان شركت نمود و از ناحيه دست مجروح شد و بر حسب
شايستگي كه كسب نمود از طرف فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به
عنوان فرمانده تيپ حضرت ابوالفضل (عليه السلام ) منصوب گرديد .
بعد
از عمليات والفجر مقدماتي بعنوان معاون لشكر 31 عاشورا راه مولايش حسين بن
علي (عليه السلام) را ادامه داد استقامت و تدابيرش در مقابل صداميان هميشه
براي يارانش الگو بود شركت در عملياتهاي والفجر 1 و2 و4 از افتخاراتش بود
كه هميشه دوش بدوش برادران رزمنده بسيجياش در خطوط اول حمله شركت داشت و
با خونسردي زيادي كه داشت هميشه فرماندهان زير دستش را به استقامت و تحمل
شدايد صحنه هاي نبرد ترغيب مينمود و به آنها ياد ميداد كه چگونه با دست
خالي از امكانات مادي در مقابل دشمن كه سراپا پوشيده از زره و پيشرفته ترين
امكانات جنگي عصر حاضر ميباشد فقط بااتكاء به ايمان و روش حسيني بايد
جنگيد .
عروج
در
والفجر يك از ناحيه پا و پشت زخمي و بستري گشت كه پايش را از ناحيه زانو
عمل جراحي كردند . اطرافيانش متوجه بودند كه از درد پا در رنج است ولي
هيچوقت اين را به زبان نياورد و بالاخره در عمليات فاتحانه خيبر با اولين
گروه پيشتاز كه قبل از شروع عمليات بايستي مخفيانه در عمق دشمن پياده
ميشدند و مراكز حساس نظامي را به تصرف در ميآوردند و كنترل منطقه را در
دست ميداشتند عازم گرديد و در ساعت 11 شب چهارشنبه 3 اسفند 62 شروع عمليات
خيبر بود كه با بي سيم خبر تصرف پل مجنون (كه به افتخارش پل حميد ناميده
شد)در عمق 60 كيلومتري عراق را اطلاع داد . پلي كه با تصرف كردن آن دشمن
متجاوز قادر نشد نيروههاي موجود در جزاير را فراري دهد و يا نيروي كمكي
براي آنها بفرستد در نتيجه تمام نيروههايش در جزاير كشته يا اسير شدند و
اين عمل قهرمانانه فرمانده و بسيجيهاي شجاعش ضمانتي در موفقيت اين قسمت از
عمليات بود و عاقبت با دو روز جنگ شجاعانه در مقابل انبوه نيروههاي زرهي
دشمن فقط با نارنجك و آرپي جي و كلاش ولي با قلبي پر از ايمان و عشق به
شهادت خودش و يارانش در حفظ آن پل مهم جنگيدند و در همانجا به لقاءالله
پيوسته و به آرزوي ديرينهاش ديدار سرور شهيدان امام حسين (عليه السلام )
نايل آمد .
به
جاست ياد شود از يار باوفايش شهيد مرتضي ياغچيان معاون ديگر لشكر عاشورا
مه ادامه دهنده راه حميد بود و بعد از شهادت حميد سنگر او را پر كرد و
عاقبت او هم بعد از دو روز مقاومت در سنگر حميد بشهادت رسيد .
روحش
شاد و يادش گرامي باد. او هم از رزمندگان امام حسين (عليه السلام ) بارها
در عمليات زخمي شده و رشادت ها نشان داده بود و شايد بخاطد علاقه زيادي كه
اين دو برادر بهم داشتند و پشتيبان هم در صحنه هاي نبرد بودند در يك سنگر
بشهادت رسيدند و ياد آور شجاعت و شهامت و استقاما حسين گونه در صحنه هاي
نبرد حق عليه باطل شدند.
شهيد حميد باكري در اين چند سال اخير لحظهاي آرامش
نداشت دائماً در تلاش بود و چنانچه در وصيتنامهاش هم قيد كرده معتقد به
كسب روزي از راه ساده نبود ، از نمونه بارز يك انسان متقي بور و صفاتيكه
در اول سوره مباركه بقره و نيز حضرت علي (عليه السلام ) در خطبه همام در
مورد متقين فرمودهاند در او عينيت مييافت . (1)
خاطره اي از شهيد به روايت همسرش
شهادتش
دل خيليها را شكست، به خصوص برادرش مهدي را و به خصوص وقتي كه يادش
ميافتاد مهمات به دستش نرسيده و تنها توي آن محاصره مانده من هم آنجا بودم
كنار آقا مهدي. عراقيها سعي داشتند تانكهايشان را عبور بدهند اين طرف و
بچهها فقط با آرپيجي جلويشان ايستاده بودند...
بعد
از رفتن حميد چهرهي آقا مهدي خيلي عوض شد. در هر سكوتش و هر آرامشش آدم
حسن ميكرد برميگردد به طرفي خيره ميشود كه حميد شهيد شده بود و او
نتوانسته بود برود بياوردش. (2)
خصوصيات شهيد
گفتارشان
از روي راستي ، پوشاكشان ميانه روي ، رفتارشان به فروتني ، از آنچه
خداوند برايشان روا نداشته چشم پوشيدهاند و به علمي كه آنانرا سود رساند
گوش فرا داشتهاند ، دلهايشان اندوهناك است و آزارشان ايمن و بدنهايشان
لاغر و خواستني است و نفسهايشان با عفت و پاكيزگي است .
وي به مسئله ولايت يقين داشت و معتقد بود كه فقط با اين طريق ميتوان انسان شد و لا غير .انساني
خالص بود براستي كه شيعه علي (عليه السلام ) بود ، در همه حال خدا را
ميديد و رضايت او را در نظر داشت و از من شيطاني فرار ميكرد . ظواهر دنيا
در نظر او خيلي كم ارزش مينمود و از وابستگيهاي شرك آلود بشدت وحشت داشت
و فرا ر ميكرد ، اهل عمل بود نه اهل حرف و بالاخره تمام حرفهايش را در
شهادتش گفت و دعاي هميشگي او در نماز كه با التماس از خدا ميخواست (اللهم
ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك) در ششم اسفند ماه سال 62 مستجاب شد و
مختصر شدحي كه گذشت دوران طي شده شهيد در اين دنيا بود . اگر بخواهيم حق
مطلب را ادا كنيم و از رشادتها و اخلاصها ، عظمت روح ، صبر ، استقامت و
آنچه كه بود سخن بگوئيم زبان ما قاصر و قلم ناتوان خواهد بود .
از شهيد دو امانت در بين ما است احسان 3 ساله و آسيه 11 ماهه كه انشاءالله دعاي خير امام امت فرزندان خلف پدرشان خواهدكرد . (3)
ردپاي نور
مسووليت شهيد تاريخ عمليات نام عمليات
- 02/01/1362 فتح المبين 1
فرمانده يكي از گردانهاي تيپ نجف اشرف 10/02/1361 بيت المقدس 2
- 23/04/1361 رمضان 3
- 09/07/1361 مسلم بن عقيل 4
- 17/11/1361 والفجر مقدماتي 5
- 21/01/1362 والفجر1 6
- 29/04/1362 والفجر2 7
- 27/07/1362 والفجر4 8
قائم مقام فرماندهي لشگر31عاشورا 03/12/1362 خيبر 9
پي نوشت ها :
(1) برداشت از : موسسه حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس لشگر31 مكانيزه عاشورا
(2) كتاب به مجنون گفتم زنده بمان / راوي: همسر شهيد
(3) برداشت از : موسسه حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس لشگر31 مكانيزه عاشورا
بؤلوم : تراختور یازار : elman 2 باخیش